جدول جو
جدول جو

معنی پر بادی - جستجوی لغت در جدول جو

پر بادی
حالت و چگونگی پر باد
تصویری از پر بادی
تصویر پر بادی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد، متکبر مغرور پر ادعا: کله پرباد، پر از خودستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دودی
تصویر پر دودی
حالت و چگونگی پر دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دردی
تصویر پر دردی
حالت و چگونگی پر درد
فرهنگ لغت هوشیار
پر دادن بکسی یا کسی را او را تشجیع کردن، آزاد گذاردن و تقویت کردن او را در کاری، تجمل و قدرت و دستگاه دادن وی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خردی
تصویر پر خردی
حالت و چگونگی پر خرد مقابل کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بهایی
تصویر پر بهایی
حالت و چگونگی پر بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگی
تصویر پر برگی
پر برگ بودن حالت و چگونگی پر برگ، بسیار رختی بسیار کالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بدایع
تصویر پر بدایع
پر طرایف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر باره
تصویر پر باره
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برج بادی
تصویر برج بادی
دژ بادی سه آبام دو پیکر (جوزا) ترازو (میزان) و دول (دلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نازی
تصویر پر نازی
حالت و چگونگی پر ناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فسادی
تصویر پر فسادی
تباهباری حالت و چگونگی پر فساد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پی بندمحکم کاری پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و غیره، عمل بستن پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بندی
تصویر پی بندی
عمل محکم کردن پی دیوار یا پایۀ ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر دادن
تصویر پر دادن
کنایه از کسی را آزادی دادن، دور کردن، گریزاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر دادن
تصویر پر دادن
((پَ دَ))
به کسی قوت قلب دادن، به کسی موقعیت رشد دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر بودن
تصویر پر بودن
((پُ دَ))
ارزشمند بودن، عالم، بامعلومات
فرهنگ فارسی معین
درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بار
تصویر پر بار
پرثمر، غنی
فرهنگ واژه فارسی سره
حالت و چگونگی پربار پرمیوگیمقابل کم باری، پر شاری پر غشی مقابل کم باری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباد
تصویر پرباد
ورم کرده، متورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباد
تصویر پرباد
چیزی که درون آن را پر از باد کرده باشند، متورم، ورم کرده، کنایه از شخص متکبر، مغرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرباد
تصویر پرباد
((پُ))
ورم کرده، کنایه از مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین